یک هدیه کوچک


بهمن ماه 1401

عرض سلام و ادب
 
به استحضار می رسانیم که با الهام از بخش کمیته فرهنگ IPA از این پس تلاش ما نیز ارسال ماهانه‌ی هدیه‌ای با ارزش از حوزه‌های مختلف فرهنگ و هنر برای شما خواهد بود، چیزی که ممکن است بخش هایی از همه‌مان را به خود جذب کرده و به تعمق بکشاند. در ماه نخست فیلم کوتاهی از عباس کیارستمی تقدیم می گردد. این فیلم ۵۲ ثانیه‌ای از مجموعه‌ی فیلم‌های کوتاه پروژه‌ی لومیر و همراهانش ، که اولین فیلم دنیا را ضبط نموده‌اند انتخاب شده است. در این پروژه تعداد زیادی از کارگردانان مهم سینمای جهان شرکت داشته‌اند. از شروط پذیرش فیلمِ‌ کارگردانان، استفاده از همان دوربین برادران لومیر و نیز عدم استفاده از صدا سرِ صحنه بوده است. کیارستمی در این۵۲ ثانیه در تنهايی و بی‌صدایی  ِصرف ِ بشر  ِتنها، صدایی را به صحنه می آورد، صدای زنی ( ایزابل اوپر هنرپیشه فرانسوی ) که می‌گوید :  
“الو ، الو، منم، اونجایی؟ ببین من اینجام، جایی نمی رم”…. 
جدا از اینکه فیلم ثبتی واقع بینانه از یک رابطه‌ی رو به زوال دارد ، مفهومی مهم را به ذهن متبادر می‌كند: فقط همین صداست که بشر  ِتنهای مورد نظر را از یک شام انفرادی و به تعبیری از تنهایی وحشتناکش نجات می دهد،…. 
 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر
شاهین نوروزی

اسفند ماه 1401

منابع زیادی گرنیکا را مهمترین اثر هنری پابلو پیکاسو دانسته‌اند. این تابلوی نقاشی رنگ و روغن ، سیاه و سفید ، تقریبا ۳/۵ در ۷/۵ متری که هم اکنون درمالکیت موزه رینا سوفیا در مادرید قرار دارد در سال ۱۹۳۷ در بحبوحه جنگ با آلمان نازی خلق شد. 
منتقدین آن را قدرتمندترین نقاشی ضد جنگ تاریخ نامیده‌اند و روایتی از رنج انسانی و تاب آوری شهر دانسته‌اند. 
 
هنگام نمایش این تابلو در پاریس ِتحت اشغال نازی‌ها، افسر نازی که به نمایشگاه آمده بود از پیکاسو می پرسد:
 
 شما این کار را انجام داده‌اید؟ 
نقاش پاسخ داد: خیر، شما انجام داده‌اید!
 
گروه فرویدی تهران 
کمیته فرهنگ و هنر

نوروز 1402

 
 سلام و عرض ادب 
کمیته فرهنگ و هنر گروه فرویدی تهران بر آن است تا پلی ميان فرهنگ، هنر و روانکاوی باشد. اين کمیته، به مناسبت آغاز رسمی فعاليتش ، مقارن با شكوفايي طبيعت، ضمن تبریک فرا رسیدن سال نو به اعضای محترم، قطعه “توفان ویوالدی “را پیشکش می‌نمايد.

“توفانِ ویوالدی (Vivaldi’s Storm) ” ، از برجسته‌ترین قطعات موسیقی کلاسیک است که توسط “آنتونیو ویوالدی”، از بزرگترین آهنگسازان ایتالیایی در قرن هجدهم نوشته شده است. این قطعه قسمت سوم از کنسرتوی “چهار فصل (The Four Seasons) ” اوست، که به گونه‌ای، بارش باران، توفان و نهایتاً بهار را به تصویر می‌كشاند:
 
رویش دوباره را گريزي نيست ، مگر، عبور از توفان…..
 
 
از عشق اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیف‌ها را بخوانیم
که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.
 
                                           احمدرضا احمدی
 
گروه فرویدی تهران

کمیته فرهنگ و هنر

خرداد ماه 1402

تصاویر و غار نگاره‌‌های کشف شده، منجر به حیرتِ باستان‌شناسان از مهارت انسانِ عصر یخبندان در به تصویر کشیدن چنین تصاویر زنده و اصلی ای از حیوانات شد. این تصاویر شامل طرح‌هایی از ماموت، گاومیش، گوزن و غیره بود که گاهاً هدف تیراندازی شکارچیان بودند. نقوش دست های اجدادمان به عنوان اولین نگاتیو بشر نیز می تواند تداعی گر تولد قلم ،زبان و به یک معنا انسان فرهنگی باشد. 
عدم وجود این نقاشی‌ها در بخشهای مسکونی و برعکس وجودشان در دالانهایی بسیار صعب العبور جنبه تزیینی این نقاشی‌ها را نزد باستان شناسان منتفی نموده و حکایت از قائل بودن به خواص جادویی «تصویر» در ذهن بشر نخستین دارد. 
به نقل از آبه بروی، مورخ و محقق فرانسوی دوران ماقبل تاریخ : « انسان پیش از تاریخ با محدود‌کردن جانور به چارچوب یک تصویر، او را تابع قلمرو شکار خویش می‌گرداند» . 
حیف است تجربه بکر و دست اولِ عینی این تصاویر را بیش از این به تفسیر آغشته کنیم. شما را به تماشای این نقش نگاره های باستانیمان دعوت میکنیم.
 

گروه فرویدی تهران

کمیته فرهنگ و هنر

زهرا عقیلی

تیر ماه 1402

همه چیز از طبقه‌ی زیرین خانه پدری شروع شد. از اتاقی که شاهد قصه‌های پررنج و تکرار شونده آدم‌ها بود و زمزمه‌های مبهمی که به گوش می‌رسید.
کنجکاوی برای فهم و ترجمه جهان آدم‌ها میراثی بود که برای گریگوری کرودسون از پدر روانپزشک/روانکاوش به جا ماند.
 
هدیه کوچک این ماهِ کمیته فرهنگ و هنر، آثاری از gregory crewdson، عکاس نام‌آور امریکایی است که در سبک عکاسیِ “کارگردانی شده” قاب‌هایی تماشایی ساخته است.
هر فریم عکس به اندازه یک پروژه سینمایی، پرکار و سرشار از جزییات خیره‌کننده است. او با خلق موقعیت‌های کوچک، دراماتیک و آشنا برای مخاطب سوالاتی ایجاد می‌کند و با ایجاد تعلیق و ابهام، فضا را برای همذات پنداری و تداعی فراهم می‌کند. او بیش از آن‌که پاسخ بدهد، سوال می‌سازد.
به پرسش کشیدنِ رموز آنچه بین سکون و حرکت در جریان است، بخشی از جذابیت‌های کارهای اوست.
 احساساتی مانند سرگردانی، انزوا، میل و اضطراب، تمرکز بر حضور و فقدان برای ما اموری آشنا و در عین حال غریبه به نظر می رسند.
شخصیت‌های این قاب‌ها شاید از آنچه که گمان می‌کنیم، به ما نزدیک‌تر‌ باشند.
شما را به تماشای این قاب‌ها و کلیپی کوتاه و دیدنی از پشت صحنه کارها دعوت میکنیم.
 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر
نگین توسلیان

مرداد ماه 1402

والس خداحافظی با میلان‌ کوندرا

آنچه که خواننده را شیفته کارهای میلان کوندرا می‌کند نفوذ او به زندگی و از زندگی به اعماق هستی بشر در گذر کلمات و‌ جملات است، آنگونه که هر خواننده‌ای در همانند‌سازی با معانی سطرها و‌ کاراکترهای داستان‌هایش به کاوش خود می‌رسد.
نمی‌توان‌ هم‌پای فضای رمان درون جملات، کاراکتر‌ها، کوچه‌ پس کوچه‌ها‌ و خانه‌ها نرفت و بخشی از خود را در آن لمس نکرد. مثال بارزش رمان مشهور “سبکی تحمل‌ناپذیر بار هستی‌”ست، آنجایی که خواننده در کشاکش کلماتِ رمان، بخشی از خود را در تبلورشخصیت‌های توما، ترزا، سابینا و رابطه‌ی هر کدام از آنها با خود و دیگری می‌یابد. 
ما بخشی از آن مفاهیم را در مقدمه‌ی ترجمه فارسی رمان در واژگان پرویز همایون‌پور می‌یابیم:  
“چگونه بار هستی را به دوش می‌کشیم؟ آیا «سنگینی» بار هول‌انگیز و «سبکی» آن دلپذیر است؟ بار هر چه سنگین‌تر باشد، زندگی ما به زمین نزدیک‌تر، واقعی‌تر و‌ حقیقی‌تر است…. در عوض، فقدان کامل بار موجب می‌شود که انسان از هوا سبک‌تر شود، به پرواز درآید،از زمین و انسان زمینی دور گردد، به صورت یک موجود نیمه‌واقعی درآید و حرکاتش هم آزاد و هم بی‌معنی شود”.
در نهایت شاید می‌بایست کوندرا را با این جملات پایانی به خاطر سپرد که: «آنچه رمان را تهدید می‌کند ته کشیدن مضمون نیست، بلکه دولت ایدئولوژیک دنیای معاصر است. روح رمان که پیوندی ژرف با کشف نسبیت جهان دارد، معارضی جدی‌تر از ذهنیت تمامیت‌خواهی که خود را وقف به کرسی نشاندن حقیقتی یگانه کرده، ندارد». 

 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر

شهریورماه 1402

اینبار شما را دعوت می کنیم تا به تماشای یکی از حزن انگیز ترین نقاشی های ونسان ونگوگ بنشینیم. “حلقه زندانیان”  ونگوگ در شرایط دوری او از صحنه‌های طبیعت و زندگی و در زمانی که وی بخاطر شدت فروپاشی روانی اش در یک آسایشگاه روانی (زندان) به سر می برد، خلق شد. گروهی از زندانیان در تنگنای حیاط زندان در یأس و ملالت پیرامون دایره‌ای قدم می‌زنند. دیوارهای آجری احاطه کننده آنها از تاریکی پایین به سمت روشنایی بالا می‌روند، حیاط زندان از سه طرف بسته به شکل خوفناکی خفقان‌آمیز است و حرکت دایره‌وار زندانیان به‌سان دور باطل و بی‌پایان به‌نظر می‌رسد.. 
اما در مرکز نقاشی، زندانی بدون کلاهی با موهای زرد متفاوت با سایرین توجه مخاطب را به‌خود جلب می‌کند. این مرد بلوند خسته که گویا قصد خروج از حلقه زندانیان را دارد، احتمالا خود ونگوگ است که تلاش می‌کند بر ترس خود در روزهای سخت آسایشگاه روانی فائق آید. اگر با دقت خیلی بیشتر نگاه کنیم تنها نشانه کوچک امید ونگوگ، دو پروانه سفید را خواهید دید که دور از توجه زندانیان در بالای سر آنها از فراز دیوار خارج می‌شوند.
در اقلیم روانکاوی نیز بارها و بارها شاهد این اسارت ناتمام، این چهره های بدون عصیان که گویی تداعی گر مفاهیمی چون  اجباربه تکرار، جبر روانی و ناکامی مان در فرار از زندان ذهن هستند، بوده ایم. اما در حلقه این اسارت، جستجوگر پروانه های امید و رهایی خواهیم بود .
 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر
زهرا عقیلی
یک هدیه کوچک

مهر ماه 1402

اینبار شما را دعوت می کنیم تا به تماشای یکی از حزن انگیز ترین نقاشی های ونسان ونگوگ بنشینیم. “حلقه زندانیان”  ونگوگ در شرایط دوری او از صحنه‌های طبیعت و زندگی و در زمانی که وی بخاطر شدت فروپاشی روانی اش در یک آسایشگاه روانی (زندان) به سر می برد، خلق شد. گروهی از زندانیان در تنگنای حیاط زندان در یأس و ملالت پیرامون دایره‌ای قدم می‌زنند. دیوارهای آجری احاطه کننده آنها از تاریکی پایین به سمت روشنایی بالا می‌روند، حیاط زندان از سه طرف بسته به شکل خوفناکی خفقان‌آمیز است و حرکت دایره‌وار زندانیان به‌سان دور باطل و بی‌پایان به‌نظر می‌رسد.. 
اما در مرکز نقاشی، زندانی بدون کلاهی با موهای زرد متفاوت با سایرین توجه مخاطب را به‌خود جلب می‌کند. این مرد بلوند خسته که گویا قصد خروج از حلقه زندانیان را دارد، احتمالا خود ونگوگ است که تلاش می‌کند بر ترس خود در روزهای سخت آسایشگاه روانی فائق آید. اگر با دقت خیلی بیشتر نگاه کنیم تنها نشانه کوچک امید ونگوگ، دو پروانه سفید را خواهید دید که دور از توجه زندانیان در بالای سر آنها از فراز دیوار خارج می‌شوند.
در اقلیم روانکاوی نیز بارها و بارها شاهد این اسارت ناتمام، این چهره های بدون عصیان که گویی تداعی گر مفاهیمی چون  اجباربه تکرار، جبر روانی و ناکامی مان در فرار از زندان ذهن هستند، بوده ایم. اما در حلقه این اسارت، جستجوگر پروانه های امید و رهایی خواهیم بود .
 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر
زهرا عقیلی

آذر ماه 1402

کودکی را می‌کشند.

 اتفاقاتی که در چند هفته اخیر در غزه در جریان است و حجم خشونت عریانی که گریبان طرفداران درگیر در این جنگ را گرفته است و همچنین سکوت و نظاره دول غربی که از مدعیان مفهوم حقوق بشر هستند بسیار تامل برانگیز است در این مقال اندک قصد ورود به ریشه‌های تاریخی و سیاسی این درگیری را نداریم بلکه بر آنیم که این سوال را مطرح کنیم که نظاره کشتار کودکان چه ارضای ژوییسانسی به همراه دارد؟ آیا مخالفت مدعیان غربی با آتش بست‌های کوتاه مدت جهت رساندن غذا و دارو و تکرار نظاره تصاویر مخابره شده از بیمارستان‌هایی با انبوه صحنه‌های دلخراش فقط دلایلی سیاسی و امنیتی دارد؟ آیا برای رمزگشایی از این پدیده باید همچون مقاله معروف فروید با عنوان کودکی را می‌زنند دنبال جملات محذوف قبل از این فانتزی می‌بود؟ سوال کلیدی که در آن مقاله فروید می‌پرسد این است که کودک چه عملی انجام داده که مستحق این کتک خوردن است؟ شاید شاید این سوال برای فهم این لذت وافر از نگاه خیره به تصاویر کودکان کشته شده راهگشا باشد کودکان غزه در فانتزی رهبران اروپایی چه عملی را مرتکب شده‌اند که محذوف است و تصاویر کشته آنها نقش رویای پوشان را ایفا می‌کند آیا وجود فلسطینیان و عدم قبول زندگی مسالمت آمیز و عدم به رسمیت شناختن کشور اسرائیل توسط آنها یادآور احساس گناه کشورهای اروپایی در باب یهودی ستیزی ایشان در سالیان دراز دارد؟ آیا خشم تاریخی از کشته شدن عیسی توسط پیروان یهودیت و فرافکنی آن موجب این نظاره جنون آمیز است؟ قطعاً ریشه‌ها و عوامل روانی بسیار پیچیده و متعددی می‌تواند در این تصویر کارگزاری داشته باشد و در این مجال تنها بر آنیم که شما را دعوت به تفکر در این باره نماییم.

گروه فرویدی تهران

کمیته فرهنگ و هنر

امین شاهوردی

ipa.informz.net

دی ماه 1402

اگر دلبسته‌ی خواندن باشیم این لحظه را تجربه کرده‌ایم، لذتی که در خواندن کتاب است در هیچ چیز دیگر نیست. و این لذت و شعف وقتی به کلمات شاهرخ مسکوب می‌رسیم دوچندان می‌شود.
مسکوب نویسنده، پژوهشگر معاصر و یکی از برجسته‌ترین شاهنامه‌پژوهان ایرانی است که پس از مهاجرت اجباری به پاریس به نوشتن از خاطرات و احوالات روزانه و آنچه به لحاظ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر ایران می‌گذرد ادامه داد. 
به مناسبت بیستم دی ماه سالروز تولد او هدیه این ماه تقدیم‌تان می‌شود.
 
شاهرخ مسکوب درباره‌ی جهانِ “نوشتن” می‌گوید:
 
«اساساً من فکر می‌کنم که کار نوشتن، رفتن در تاریکی است. کشف ندانسته‌هاست نه به معنای دانستن. یعنی آگاه‌شدن به ندانستن‌ها. شما هیچ نویسنده‌ی بزرگی را پیدا نمی‌کنید که بیاید و به شما بگوید که من این را کشف کردم و دانستم و این حقیقت است. به‌محض اینکه گفت حقیقت است، آن حقیقت بدل به ایدئولوژی می‌شود و به مفت نمی‌ارزد. راندن در شب تاریک است نوشتن.» 
 
شاهرخ مسکوب جستارنویسی تمام‌وقت بود و هنر جستار چیزی نیست جز کنار هم نشاندنِ تاریخ‌ها و فکرها و آدم‌ها در افق دید و معرفتِ یک راوی اول‌شخص.
لحظاتی را با مسکوب به سال‌های ۵۷ تا ۷۷ ایران در “روزها در راه” سفر کنیم:
 
«من در زندگی هرگز دنبال آسانی نبوده‌ام؛ چون هیچ‌چیز زیبای ارزیدنی آسان نیست. دنبال آسانی نباید بود. چیزی که گرفتاری ما ایرانی‌هاست. ما ایرانی‌ها همه مردمی هستیم که پرسش نمی‌کنیم. در عوض پاسخ همه‌چیز را داریم. آدم باید کار را جدی بگیرد. و خود را برعکس به جدّ نگیرد. من نوشته‌هایم در حقیقت برایم درمان دردهای روحی‌ست…»
«گیتا می‌خواهد از هم جدا بشویم. می‌گوید که در زندگی با من خوشحال نیست. قرار شد در این دو ماهی که نیستند کم کم به گوش غزاله بخواند، آماده‌اش کند وقتی برگشتند من بروم. کجا؟ تنها جایی که به نظرم می‌رسد پستوی دکان است. گیتا می‌گوید تو متخصص ماست‌مالی هستی. فعلا بگذرد، بعداً یک طوری می‌شود. راست می‌گوید ولی در چنین مواردی چه کاری می‌توانم بکنم، جز ماست چه در چنته دارم و جز مالیدن چه هنری؟ نمدمالی، خشت‌مالی، شیره‌مالی؟
فقط فکر نوشتن است که همیشه ماه‌ها و گاه سال‌ها پیش می‌دود وگرنه چه فردایی؟»
 
«در برابر «سیاست» و ابتذال روزمره، ادبیات، موسیقی یا نقّاشی پادزهر خوبی است. ادبیات وقتی از ابتذال روزانه یا از هر چیز معمولی حرف می‌زند آن را از ابتذال بیرون می‌کشد، به آن حقیقتی می‌دهد که دیگر همه‌چیز هست، جز مبتذل.»
 
«امروز به اردشیر تلفن کردم. دلم می‌خواست صدایش را بشنوم. صدای او جوان است، مثل پرواز پرنده، جهنده و آزاد است از سنگینی تجربه ایام گذشته رهاست و به سوی آینده نامعلوم موج بر می‌دارد؛ بدون ترس یا تردید. هر چند «نامعلوم» مایه دلهره و دل‌مشغولی است اما جوانی سرچشمه بی‌خیالی است. پادزهر است. دلم می‌خواست صدای پسرم را بشنوم. به جای آن کلمات شمرده و ماشینی زنی به گوش می‌آمد: «شماره‌ای که گرفته‌اید قطع است.» مثل این بود که هجاها را ماشین می‌کردند تا در گوشم تحریر شود. لابد صدای گوش‌نوازی را برای چنین نواری انتخاب می‌کنند ولی من دلم نمی‌خواست بیشتر بشنوم.»
 
«دیروز و پریروز باران بارید. هوا زلال است، مثل بلور شسته. نور پاک و شفاف و سبزی شاد بهار و صبح‌های خنک و سرزنده! انگار صبح نفس‌های آزاد می‌کشد. بهار امسال طولانی و ماندگار به نظر می‌رسد. انگار خیال رفتن ندارد.»
 
گروه فرویدی تهران
کمیته فرهنگ و هنر
نگین توسلیان